۳۰۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۲۹

هرکه در دریای بی پایان فتاد
همچو ما در بحر بی پایان فتاد

عشق جانان آتشی خوش برفروخت
شعله ای در جان مشتاقان فتاد

رند مستی سر به پای خم نهاد
غلغلی در مجلس رندان فتاد

آنکه جان بفروخت درد دل خرید
نیک سودا کرد و خوش ارزان فتاد

یار ما را کار با اغیار نیست
کار او ای یار با یاران فتاد

از سر کویش کسی کو دور شد
بی سر و پا سخت سرگردان فتاد

نعمت الله جان به جانان داد و رفت
خوش بود جانی که با جانان فتاد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۲۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.