۲۸۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۱۶

از کرم جان عزیزم بر جانانه برید
دست گیرید و مرا مست به میخانه برید

دل چو شمع است که در مجلس جان می سوزد
خبر سوختگان را بر پروانه برید

آشنایان همه جمعند و حریفان سرمست
حیف باشد که چنین مژده به بیگانه برید

گنج عشقست که در کنج دل ویرانست
نقد گنجنیهٔ ما از دل ویرانه برید

عاقل آنست که دیوانهٔ عشق است چو ما
سخن عاقل دیوانه به دیوانه برید

دل مردان خدا هر که برد خوش باشد
گو بیائید و برید آن دل و مردانه برید

گوشهٔ خلوت میخانه مقامی امن است
نعمت الله بگیرید و به آن خانه برید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.