۲۷۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۱۳

این چنین رندی که من دیدم که دید
هفت دریا را به یک دم درکشید

دیده ام آئینهٔ گیتی نما
آفریننده به لطفش آفرید

عاشق سرمست در کوی مغان
فارغ است از بایزید و از یزید

مجلس عشقست و ساقی در حضور
ذوق یاران باد یارب بر مزید

دیدهٔ روشن که دیده روی او
در چنان دیده بود نورش پدید

اعتباری می نماید فصل و وصل
گه قریبت می نماید گه بعید

نعمت الله مست و جام می به دست
باشد آن می کهنه و جامش جدید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.