۲۸۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۹۹

با رخ او قمر چه کار آید
با لب او شکر چه کار آید

آفتابی چو رو به ما بنمود
نور دور قمر چه کار آید

گنج اسما تمام یافته ایم
کیسه پر سیم و زر چه کار آید

ما چو در یتیم یافته ایم
صدف پر گهر چه کار آید

دست با عشق در کمر داریم
تاج شه با کمر چه کار آید

عقل مخمور درد سر دارد
این چنین دردسر چه کار آید

نعمت الله حریف مجلس اوست
غیر ساقی دگر چه کار آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.