۲۷۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۹۲

عقل ناقص به کار می ناید
صحبت او مرا نمی باید

سخنش اعتبار نتوان کرد
زانکه بر قول خود نمی پاید

هر زمان قصهٔ دگر خواند
هر دم انکامه ای بیاراید

آبرو را به خاک ره ریزد
به لب خشک باده پیماید

چون که از شوق عشق بی خبرست
لاجرم دوستی نمی شاید

نفی سید کند ولی به خیال
آن خیالش به خواب بنماید

سیدی عاشقی بجو که تمام
جانت از ذوق او بیاساید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.