۲۶۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۸۲

هستی ما همه بود به وجود
نفسی بی وجود نتوان بود

بنماید یکی به نقش و خیال
در دو آئینه آن یکی دو نمود

جسم و جان ، جام و می ، دل و دلدار
هر چه دارد همه به ما بنمود

همچو پرگار بود دل پر کار
نقطه نقطه محیط را بنمود

اول و آخرش به هم پیوست
ظاهر و باطنش ز هم آسود

لیس فی الدار غیره دیار
هر موحد که بود این فرمود

نعمت الله که میر مستان است
در میخانه بر جهان بگشود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۸۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.