۲۹۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۷۷

به سر عاشقان که عین وجود
در دو عالم جز او نبود وجود

آن یکی در دو کون پیدا شد
این دوئی زان سبب نمود وجود

آینه چون وجود از آن رو یافت
لاجرم روی او در او بنمود

سایه بی آفتاب کی باشد
خلق بی حق کجا بود موجود

نشنیدم ندیده ام هرگز
دل بی درد و آتش بی دود

بلبل مست گلشن عشقم
جانم از ناله یک دمی نغنود

ظاهرم جام و باطنم باده
اولم خیر و عاقبت محمود

توبه از می چرا کنم نکنم
پیر من این سخن کجا فرمود

نعمت الله و زاهدی حاشا
این حکایت که گفت یا که شنود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۷۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.