۲۶۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۶۸

صبحدم آفتاب رو بنمود
زهره و مشتری چه خواهد بود

خانه تاریک بود روشن شد
نور چشمی به ما عطا فرمود

آفتابی درآمد از در ما
در دولت به روی ما بگشود

جام گیتی نما به ما بخشید
در چنین آن چنان به ما بنمود

آتش عشق عود جانم سوخت
عود آتش شد و نماندش دود

دامن خود بگیر ای عارف
تا بیابی ز خویشتن مقصود

بزم عشق است و سیدم سرمست
هرکه آمد به مجلسش آسود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۶۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.