۲۶۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۶۴

آفتاب مه نقابی رو نمود
تو نکو می بین که او نیکو نمود

ذره ها روشن شدند از آفتاب
نور او بنگر که مارا هو نمود

دیده ام آئینهٔ گیتی نما
او جمال و بر کمالش رو نمود

خود به خود بنموده است در عین ما
تا نگوئی او به ما و تو نمود

صدهزار آئینه دارد در نظر
در دو آئینه یکی رو دو نمود

آب چشم ما به هر سو شد روان
آبروی ما از آن هر سو نمود

خوش برو بر دیدهٔ سید نشین
تا ببینی روی او چون رو نمود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۶۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.