۲۳۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۳۷

گر ز چین سنبل زلفت صبا بوئی برد
نافهٔ مشک ختن گیرد به هر سوئی برد

دل به دست باد خواهم داد هر چه باد باد
لیکن آن بادی که از خاک درت بوئی برد

خاک آن بادم که ما را در هوای عشق تو
ذره ذره گرد گرداند به هر کوئی برد

گر نه کفر زلف تو بر روی ایمان چیره شد
از چه رو رومی جمالی جور هندوئی برد

در ختن با زلف تو گر دم زند مشک ختا
چین زلفت آبروی او به یک موئی برد

دل ببردی از برم جان می بری خوش می کنی
ای خوشا وقت دل و جانی که خوشخوئی برد

سید ار باری برد در عشق تو بار تو است
زانکه خوش باشد که یاری بار مهروئی برد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.