۲۲۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۱۵

نور با نور خوش در آویزد
آب با آب خوش درآمیزد

موج با بحر چون یگانه شود
این دوئی از میانه برخیزد

چشم مستش که فتنه انگیز است
هر زمان فتنه ای برانگیزد

مژهٔ شعر تیز من شب و روز
خاک درگاه یار می بیزد

عقل با عشق گفتگو نکند
بنده با پادشاه نستیزد

ساقی مست هر نفس جامی
گیرد و بر سرم فرو ریزد

سیدم زلف را چو بگشاید
عالمی دل در او درآویزد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۱۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.