۲۴۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۹۹

بود و نابود در نمی گنجد
مایه و سود در نمی گنجد

ای که گوئی مرا وجودی داد
خوش بر وجود در نمی گنجد

آتش عشق عود دل را سوخت
بعد ازاین عود در نمی گنجد

ساقی اینجا کجا و مطرب کو
ساغر و رود در نمی گنجد

چندگوئی که خوش همی سوزم
آتش و دود در نمی گنجد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.