۲۵۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۹۴

عهد با زلف تو بستیم خدا می داند
سر موئی نشکستیم خدا می داند

با خیال تو نشستیم به هر حال که بود
نزد غیری ننشستیم خدا می داند

هر خیالی که گشادیم به رویش دیده
در زمان نقش نو بستیم خدا می داند

سر ما از نظر اهل نظر پنهان نیست
در همه حال که هستیم خدا می داند

در دل ما نتوان یافت هوای دگری
جز خدا را نپرستیم خدا می داند

گر همه خلق جهان مستی ما دانستند
گو بدانند که مستیم خدا می داند

درخرابات مغان سید سرمستانیم
تو چه دانی ز چه دستیم خدا می داند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۹۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.