۲۶۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۸۵

در خرابات مغان خمخانه جوشی می کند
جان مستم از هوای او خروشی می کند

باد پیماید به دشت و می رود عمرش به باد
زاهدی کو غیبت باده فروشی می کند

دردسر می داد عقل از خانه بیرون کردمش
ایستاده بر در و دزدیده گوشی می کند

دیگ سودا می پزیم و آتشی بر جان ماست
عیب ما جانا مکن گر دیگ جوشی می کند

در تعجب مانده اند اصحاب دنیا سر به سر
کاین همه رندی چرا این خرقه پوشی می کند

ار بیان این معانی چون عبارت قاصر است
میر سرمستان بیانش با خموشی می کند

نعمت الله جام می بر دست می گیرد مدام
هر زمان میلی به سوی باده نوشی می کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.