۲۵۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۷۶

دلبر سرمست ما عزمی به دریا می کند
منع نتوان کردنش چون میل مأوا می کند

چشم ما پر آب کرده خوش نشسته در نظر
این عنایت بین که او با دیدهٔ ما می کند

آفتاب حسن او هر جا که بنماید جمال
هر چه آن پنهان بود چون نور پیدا می کند

چشم مردم دیدهٔ ما روشن است از نور او
این نظر صاحبنظر با چشم بینا می کند

در خرابات مغان مست خراب افتاده ایم
هر که دارد دولتی رغبت به آنجا می کند

کار دل از عشق بالائی چنین بالا گرفت
لاجرم جان عزیزان قصد بالا می کند

پادشاه است او و سید بندهٔ فرمان او
دلخوشست ارچه جفای جان شیدا می کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.