۲۵۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۴۶

نیمشب ماه ما هویدا شد
گوئیا آفتاب پیدا شد

جان ما گرد بحر می گردید
خود در افتاد و غرق دریا شد

نور رویش به چشم ما بنمود
دیدهٔ ما تمام بینا شد

آمد و تخت دل روان بگرفت
پادشاه ممالک ما شد

عین اول خوشی تجلی کرد
در مرایا ظهور اسما شد

جام می را به همه گر آمیخت
بزم مستانه ای مهیا شد

ساز ما را به لطف خود بنواخت
نعمت الله به ذوق گویا شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۴۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.