۲۵۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۳۲

چشم ما نقش خیال او بر آتش می کشد
نور دیده پیش مردم بی حسابش می کشد

زآفتاب حسن او ذرات عالم روشن است
لاجرم ذرات عالم آفتابش می کشد

خاطر زاهد به جنت گر کشد گو خوش بود
جان ما جانانه مست خرابش می کشد

چشم ما در خواب اگر بیند خیال روی او
خویشتن را پیشکش حالی به خوابش می کشد

همدم جام مئیم و محرم ساقی مدام
همت عالی ما جام شرابش می کشد

در هوایش آب چشم ما به هر سو رو نهاد
دیدهٔ تر دامنش دامن در آبش می کشد

نعمت الله درکش خود گر کشد یار خوشی
گو برو با او که در راه صوابش می کشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.