۲۸۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۲۹

یار سرمست است و ما را می کشد
دوستان را بی سر و پا می کشد

آمد آن موج محیط عشق او
خوش خوشی ما را به دریا می کشد

می کشد ما را به میخانه مدام
خاطر ما هم به مأوا می کشد

در کش خود می کشد دلکش مرا
زان کشش جانم به آنجا می کشد

از بلا چون کار ما بالا گرفت
مبتلا را دل به بالا می کشد

هر کجا او می کشد ما می رویم
کشته ایم و حق تعالی می کشد

نعمت الله می رود دامن کشان
جذبه ای دارد که دلها می کشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۲۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.