۲۷۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۱۸

خوش بود گر این دوئی یکتا شود
آفتاب حسن او پیدا شود

غیر نور او نیاید در نظر
چشم ما از نور او بینا شود

آ چشم ما به هر سو شد روان
ِآید آن روزی که آن دریا شود

بحر می گوید به آواز بلند
آنکه او از ماست با مأوا شود

عارفی کَز هر دو عالم بگذرد
بر در یکتای بی همتا شود

در خرابات مغان رندی که شد
عاقبت سر دفتر غوغا شود

هر که بوسد آن لب شیرین او
همچو سید لاجرم گویا شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.