۲۳۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۹۸

در نظر گر نور روی او بود
هرچه آید در نظر نیکو بود

عالمی از جود او دارد وجود
بی وجود او وجودی چو بود

هر کجا شاهیست در تخت وجود
پیش آن سلطان ما آنجو بود

یک سر موئی نیابی وصل او
گر حجاب تو سر یک مو بود

هر که او گم کردهٔ خود باز یافت
روز و شب چون ما به جست و جو بود

التفاتی گر به خلوت باشدش
چشم ما خلوتسرای او بود

نعمت الله چون در آئینه نمود
دو نماید گر چو او یکرو بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۹۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.