۲۶۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۹۶

نقطه در دایره نمود و نبود
بلکه آن نقطه دایره بنمود

نقطه در دور دایره باشد
نزد آن کس که دایره پیمود

اول و آخرش به هم پیوست
نقطه چون ختم دایره فرمود

دایره چون تمام شد پرگار
سر و پا را به هم نهاد آسود

به وجودیم و بی وجود همه
به وجودیم ما و تو موجود

همه عالم خیال او گفتم
باز دیدم خیال او ، او بود

خوشتر از گفته های سید ما
نعمت الله دگر سخن نشنود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۹۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.