۲۶۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۹۱

خوش بود دردی که درمان او بود
خرم آن جانی که جانان او بود

کفر زلفش رونق ایمان ماست
کفر کی باشد که ایمان او بود

گرد عالم روز و شب گردیده ام
دیده ام پیدا و پنهان او بود

بی نشانی آیتی در شأن اوست
شأن او نام و نشان او بود

موج دریائیم و دریا عین ماست
هر چه ما داریم آن او بود

عین او در عین ما چون شد عیان
در همه عالم عیان او بود

عارفانه گفتهٔ سید بخوان
کاین معانی از بیان او بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۹۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.