۲۶۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۵۸

تبخال زده بر لب من خسته از آن است
گویی که چو من بر لب شیرین نگران است

صد بوسه زده بر لب من خسرو شیرین
چون دید که حال لب دل خسته چنان است

گر زانکه نزد بر لب من بوسه دل آرام
بر لعل لب ما تو بببین کاین چه نشان است

از اشک شکر بار من بوسه بسی داد
جوشیدن این لب همه شیرینی آن است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۵۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.