۲۴۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۵۲

رفتی به سلامت به سلامت به سلامت
امید که آئی و من آیم به سلامت

سر در قدمت بازم و جان را بسپارم
دست من و دامان تو تا روز قیامت

از روی کرم یاد کن این بندهٔ خود را
ای جان به فدای تو و آن نامه و نامت

دل زنده شود چون برسد از تو پیامی
یابیم حیات ابدی ما ز پیامت

هرچند ملامت که کند عقل ز عشقت
عاشق نرود از سر کویت به ملامت

آمد دل و در دام سر زلف تو افتاد
مرغیست مبارک که فتادست به دامت

جانا نظری کن که منم بندهٔ سید
تو شاه جهانی و جهان باد به کامت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.