۲۵۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۳۷

عشق دلبر در دل ما جا گرفت
خانه خالی دید از آن مأوا گرفت

عاشق مستیم و در کوی مغان
عاقلان را کی بود بر ما گرفت

هر کسی دستی و دامانی دگر
دست ما دامان بی همتا گرفت

مبتلائیم و بلا جوئیم ما
از بلا این کار ما بالا گرفت

آب چشم ما به هر سو رو نهاد
لاجرم گرد جهان دریا گرفت

عقل اگر ره را غلط کرد و برفت
کی کند بینا ، بنا بینا گرفت

سید ما از همه عالم گرفت
درگه یکتای بی همتا گرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.