۲۶۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۳۵

تا که سودای خیالش در سویدا جا گرفت
چون سر زلفش وجودم مو به مو سودا گرفت

در هوایش چون بنفشه ما ز پا افتاده ایم
نرگسش عین عنایت از سر ما وا گرفت

چشم ما بر پردهٔ دیده خیالش نقش بست
خوش نگاری لاجرم در دیدهٔ ما جا گرفت

روضهٔ رضوان نجوید میل جنت کی کند
هر که در میخانهٔ ما همچو ما مأوا گرفت

ما به جاروب مژه خاک درش را رفته ایم
گرد و خاک آن در او ، دامَن ما را گرفت

آب چشم ما به هر سو رو نهاده می رود
لاجرم از آب چشم ما جهان دریا گرفت

سید ما گر جفائی می کند ما بنده ایم
بندگان را کی رسد بر شاه بی همتا گرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۳۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.