۲۶۴ بار خوانده شده
بی سبب وصل یار نتوان یافت
به خیالی نگار نتوان یافت
از میان تا کناره نکنی
آن میان در کنار نتوان یافت
بی زمستان سرد و آتش و دود
لذتی از بهار نتوان یافت
می خمخانه در سرای حدوث
جرعهٔ بی خمار نتوان یافت
تا نگردی مقرب سلطان
بر در شاه بار نتوان یافت
همچو سید حریف سرمستی
اندر این روزگار نتوان یافت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
به خیالی نگار نتوان یافت
از میان تا کناره نکنی
آن میان در کنار نتوان یافت
بی زمستان سرد و آتش و دود
لذتی از بهار نتوان یافت
می خمخانه در سرای حدوث
جرعهٔ بی خمار نتوان یافت
تا نگردی مقرب سلطان
بر در شاه بار نتوان یافت
همچو سید حریف سرمستی
اندر این روزگار نتوان یافت
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.