۲۳۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۹۸

هیچکس بی نعمت الله هست نیست
قاتل شه خالی از شه هست نیست

بر در میخانه مست افتاده ایم
همچو ما در هیچ درگه هست نیست

ماه من روشن شده از آفتاب
بر سپهر جان چنین مه هست نیست

عاشق و مستیم و جام می به دست
عاقل مخمور آگه هست نیست

کل شیئی هالک الا وجهه
این چنین وجهی موجه هست نیست

بر در کریاس سلطان وجود
غیر سید را دگر ره هست نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.