۲۹۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۸۴

هر که را عشق نیست آنش نیست
مرده ای می شمر که جانش نیست

لذت از عمر خود کجا یابد
عاقل ار ذوق عاشقانش نیست

غرق دریای عشق او مائیم
لاجرم بحر ما کرانش نیست

ای که پرسی نشان او از ما
غیر نامی دگر نشانش نیست

در میان و کنار می جوئی
جز خیالی از آن میانش نیست

جام می را بگیر و نوشش کن
کاین معانی جز از بیانش نیست

سود دارد ولی زیانش نیست
نعمت الله هر که مایهٔ اوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.