۲۵۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۷۷

غنچهٔ باغ غیر خندان نیست
بگذر از غیر او که چندان نیست

هر که نقش خیال غیری بست
نقشبندی او به سامان نیست

عاقلی کی چه عاشقی باشد
مست و مخمور هر دو یکسان نیست

در دل هر که گنج معرفت است
هست معمور و گنج ویران نیست

دردمندیم و درد می نوشیم
به از این درد ، درد درمان نیست

ای که گوئی که توبه از می کن
این چنین کار ، کار رندان نیست

عاشق رند و مست چون سید
در خرابات می پرستان نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.