۲۷۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۶۶

با آفتاب حسنش مه نزد او هلالی است
هر ذره ای که بینی او را از او هلالی است

هر مختصر که بینی او معتبر بزرگیست
نقصی اگر بیابی آن نقص هم کمالی است

جائی که جز یکی نیست مثلش چگونه باشد
دو آینه از آن رو تمثال بی مثالی است

گیتی نمای ساقیست هر ساغری که نوشیم
عینی که دیده بیند سرچشمه زلالی است

او آفتاب تابان عالم همه چو سایه
غیرش مخوان که غیرش نزدیک ما خیالی است

عشق است جان عالم جانم فدای جانان
جانی که عشق دارد آن جان بی زوالی است

امروز یار ما شو بگذار دی و فردا
با حال نعمت الله اینها همه مجالیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.