۲۴۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۵۶

موج و حباب و قطره درین بحر ما یکیست
نقش و حباب گرچه هزارند با یکیست

درمان درد دل چه کنم ای عزیز من
از دوست می رسد همه درد و دوا یکیست

ما و شرابخانه و رندان باده نوش
فارغ ز دو سرا بر ما دو سرا یکیست

تمثال صدهزار در آئینه رو نمود
دیدیم آن یکی و همه نزد ما یکیست

گر آشنای خویش شوی نزد عاشقان
معشوق و عشق و عاشق و آن آشنا یکیست

چون عقل احول است دو بیند غریب نیست
بنگر به عین عشق که شاه و گدا یکیست

سید ز جود خویش وجودی به بنده داد
معطی نعمة الله ما و عطا یکیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.