۲۴۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۴۹

هر چه بینی مظهر اسمای اوست
دوست دارم هر که دارد دوست دوست

چشم عالم روشن است از نور او
لاجرم عالم به چشم ما نکوست

آینه گر صد ببینم ور هزار
در همه آئینه ها چشمم بر اوست

خیز با ما خوش درین دریا نشین
خویش را می شو که وقت شست و شوست

لب نهاده بر لب جامم مدام
با چنین همدم چه جای گفتگوست

چشم احول گر دو بیند تو مبین
رشتهٔ یک تو به چشم او دو توست

نعمت الله روشنست چون آینه
با جناب سید خود روبروست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.