۲۶۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۴۷

در خانقهی که شیخ ما اوست
سرحلقه و شیخ هر دو نیکوست

دشمن چه کنیم یار غاریم
از دوست طلب کنیم هم دوست

آیینهٔ روشنی به دست آر
اما می بین که هر دو یک روست

زلفش بگشود و داد بر باد
زان بوی نسیم صبح خوشبوست

خورشید جمال او برآمد
عالم همه نور طلعت اوست

سر رشتهٔ فقر ما طلب کن
تا دریابی که رشته یک توست

شاه است چو سید یگانه
هر بنده که او به عشق آن جوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.