۲۹۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۴۵

چشم ما روشن به نور روی اوست
هرچه بیند دوست را بیند به دوست

عاشق و معشوق ما هر دو یکی است
تا نپنداری که این رشته دوتوست

جرعهٔ جام می ما هر که خورد
چون محبان دائما در جستجوست

عشق سرمست است و فارغ از همه
عقل مخمور است و هم در گفتگوست

بسته ام نقش خیالش در نظر
هرچه دیده می شود چشمم بر اوست

خرقه می شویم به جام می مدام
مدتی شد تا مرا این شست و شوست

هر که بیند نعمت الله با همه
بد نبیند هرچه می بیند نکوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.