۲۶۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۲۳

در نظر آنکه نور چشم من است
یوسف نازنین و پیرهن است

همه عالم تن است و او جان است
روشنست آفتاب و مه بدن است

چشم مستی نموده کاین عین است
سر میمی گشوده کاین دهن است

چون یکی در یکی یکی باشد
گر بگویم هزار یک سخن است

غیر از نیست ور تو گوئی هست
همه نقش خیال مرد و زن است

دل ما تخت گاه سلطان است
عشق او پادشاه انجمن است

نعمة الله بود ز آل حسین
در همه جا چو بوالحسن حسن است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۲۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.