۲۵۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۰

بندگی کن که کار نیک آن است
این چنین کار کار نیکان است

دل ما دلبری که می بیند
جان به او می دهد که جانان است

آفتابی به مه شده پیدا
گرچه او هم به ماه پنهان است

موج و بحر و حباب و قطرهٔ آب
نزد ما هر چهار یکسان است

کنج دل گنجخانهٔ عشق است
خانه بی گنج کُنج ویران است

زاهدان را مجال کی باشد
در مقامی که جای رندان است

بندهٔ سید خرابات است
نعمت الله که میر مستان است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.