۲۷۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹۲

دل به دست آر که آئینهٔ حضرت آنست
مظهر بندگی حضرت عزت آنست

عاشقی سوختهٔ بی سر و پا را مطلب
دست او گیر کلید در جنت آنست

خوشتر از گوشهٔ میخانه دگر خلوت نیست
خلوتی گر طلبی گوشهٔ خلوت آنست

مبتلا از در او باز نگردد به بلا
دوری از درگه او غایت رحمت آنست

خوش بود همت عالی که خدا می جوید
همت از اهل دلان جوی که همت آنست

چه کنی خانقه کون رها کن شیخی
بندهٔ خدمت او باش که خدمت آنست

نعمت دنیی و عقبی به عزیزان بگذار
نعمت الله طلب ای دوست که نعمت آنست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.