۲۷۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۹

گر جفا می کند وفا آنست
ور فنا می دهد بقا آنست

نور چشم است و در نظر داریم
نظری کن ببین بیا آنست

دُرد دردش بنوش و خوش می باش
دردمندی تو را دوا آنست

قدمی تو در آ درین دریا
طلبش کن که آشنا آنست

هر که غیری ز شاه ما جوید
نزد یاران ما گدا آنست

به خرابات هر که فانی شد
رند سرمست بینوا آنست

هر که گردد غلام سید ما
سید ملک دو سرا آنست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.