۲۵۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۰

دم مزن ای دل که آن سر نازک است
نازک است این سرو ساتر نازک است

نقطه ای در دایره دوری نمود
دایره در دور و دائر نازک است

چشم ما روشن به نور روی اوست
این چنین منظور و ناظر نازک است

ماه پیدا گشت و پنهان آفتاب
غایتی در عین حاضر نازک است

جام ما باشد حباب آب می
نازکش گفتم که این سر نازک است

جام پیدا باده پنهان دور نیست
جام باطن باده ظاهر نازک است

نازکانه خاطر سید بجوی
زانکه سرمست است و خاطر نازکست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.