۲۵۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۰

ملک جان در ولایتی دگر است
تخت دل در حمایتی دگراست

قول مستانه ای که ما گوئیم
بشنو او را حلاوتی دگر است

دلبران در جهان فراوانند
حسن ما را ملاحتی دگر است

عاقلان را نهایتی است ولی
عاشقان را نهایتی دگر است

وحده لاشریک له می گو
کاین سخن از روایتی دگر است

در خرابات رند سرمستیم
ذوق ما ذوق و حالتی دگر است

نعمت الله خدا به ما بخشید
این عنایت عنایتی دگر است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.