۲۷۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۶

عاشقان حضرت او را نیازی دیگر است
عشق او را آتش و سوز و گدازی دیگر است

ترک سرمست است عشقش دل به غارت می برد
در سواد دل همیشه ترکتازی دیگر است

می نوازد مطرب عشاق ساز ما به ذوق
جان فدای ساز او کاین ساز ، سازی دیگر است

عشقبازی نیست بازی کار شهبازی بود
عشق اگر بازی بیا کاین شاهبازی دیگر است

رو به هر جانب که آرم قبلهٔ من روی اوست
ابرویش محراب می سازم نمازی دیگر است

بینوایان را به لطف خود نوازش می کند
ساقی سرمست ما عاشق نوازی دیگر است

محرم رازیم و دایم در حرم با سیدیم
راز می گوئیم و این اسرار رازی دیگر است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.