۲۸۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۵

دوای درد دل ای یار دردست
بحمدالله که ما داریم در دست

بیا و دُردی دردش بماده
که صاف عاشقانش دُرد دردست

دلی کو کشتهٔ عشق است زنده است
کسی کو مردهٔ دردست مرده است

بدادم دین و دل دردش خریدم
چنین سودی بدین مایه که کرده است

مرا مهری است در خاطر که خورشید
بگرد سایهٔ چترش چه گرد است

اگر دردم نمی دانی نظر کن
سرشک سرخ بین و رخ که زرد است

کسی داند شفای درد سید
که جامی از شراب درد خورده است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.