۲۴۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۴

هرچه او می دهد همه داده است
دادهٔ او مگو که بیداد است

ای خوشا وقت عاشقی که مدام
بر در میفروش افتاده است

بزم عشقست و عاشقان سرمست
کس چنین بزم خوب ننهادست

غم عشقش خجسته باد که دل
به غم عشق دایما شاد است

عقل در بزم عشق دانی چیست
چون چراغی نهاده بر باد است

هرکه او شد غلام سید ما
بنده مقبلست و آزاد است

چه کنم نعمت همه عالم
نعمت الله خدا مرا داده است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.