۲۵۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۳

خواجه آمد سرای خود آراست
رفت و منزل به دیگری پیراست

بنده بی خواجه ماند سر گردان
در به در می دود که خواجه کجاست

خواجه همچون خیال آمد و شد
نیک و بد از نشان او برخواست

معتبر بود اعتبار نماند
عبرتی گیرد آنکه او بیناست

بود خواجه حباب بحر محیط
گرچه جامش شکست آب به جاست

هر که با ما نشست در دریا
نزد ما آبروی ما از ماست

این و آن جفت یکدیگر باشند
نعمت الله از همه یکتاست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.