۲۴۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۶

هرکجا پیریست طفل پیر ماست
این چنین پیری در این عالم کراست

جملهٔ ارواح جزئیات او است
بلکه او در کل عالم پادشاست

در صفات و ذات او دیدم عیان
حضرت او مظهر لطف خداست

نقطهٔ بابل الف بل خود الف
روح اعظم سید هر دو سراست

ای که می پرسی که این اوصاف کیست
شمه ای از خلق و خوی مصطفی است

عین او بحر است و ما امواج او
تا نپنداری که او از ما جداست

من شدم فانی ز خود باقی بُود
بر سر دار فنا دار بقاست

کی بیابد لذت از جان عزیز
هر کرا با او به جانش پادشاست

نعمت الله او به عالم می دهد
نعمت الله نعمت بی منتهاست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.