۲۵۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۲

عشق او سلطان ملک جان ماست
این چنین ملک و ملک جانان ماست

پادشاه هفت اقلیم جهان
بندهٔ درگاه این سلطان ماست

ما به عشق او ز خود بگذشته ایم
لاجرم ما آن او ، او آن ماست

رند سرمستیم در کوی مغان
شاهد میخانه در فرمان ماست

دُرد درد عشق می نوشیم ما
خوش بود دردی که او درمان ماست

جام می در دست و می گردد مدام
ساقی رندان سرمستان ماست

ذوق سرمستان ز مخموران مجوی
نعمت الله جو که از رندان ماست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.