۲۸۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۷

عشق جانان در میان جان ماست
گنج معنی در دل ویران ماست

ما به درد دل گرفتار آمدیم
وین عجب کاین درد دل درمان ماست

هر کسی را کفر و ایمانی بود
زلف رویش کفر و هم ایمان ماست

زاهدی باری به شأن عقل تو است
عشق بازی آیتی در شأن ماست

ما به عشق او به میدان آمدیم
گوی عالم در خم چوگان ماست

از شراب ناب بی غش سرخوشیم
مستی ما از می جانان ماست

در سماع عارفان در کنج دل
زهره قوال و قمر رقصان ماست

سید خلوت سرای وحدتیم
نعمت الله از دل و جان آن ماست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.