۲۴۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۳

از جور و جفای بی وفا دوست
چون شد دل خستهٔ بلا دوست

مائیم غلام و یار مولا
مائیم گدا و پادشا دوست

بیگانه ز هر دو کون گشتیم
دردا که نگشت آشنا دوست

در بند بلا چو بسته پائیم
دیگر چه کند به جای ما دوست

از دوست وفا طلب نمودیم
هر چه نکند وفا به ما دوست

از دردسر طبیب رستیم
هم درد من است و هم دوا دوست

سید نکند ز عشق توبه
گر جور کند و گر جفا دوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.