۲۷۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۰

دیده تا نور جمالش دیده است
در نظر ما را چو نور دیده است

چشم مردم روشن است از نور او
خوش بود چشمی که او را دیده است

ساقی ما مست و جا م می به دست
گرد رندان یک به یک گردیده است

بلبل سرمست می‌ نالد به ذوق
تا گلی از گلستانش چیده است

عاشق و معشوق عشق است ای عزیز
هر که سر از غیر او پیچیده است

در نظر مائیم بحر بیکران
ما به ما این دیدهٔ ما دیده است

گفتهٔ مستانهٔ سید شنو
این چنین قولی کسی نشنیده است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.